رضا جاودانی (منتقد تئاتر) نوشت: شهرام گیل آبادی در صفحه مجازیش نوشته است «ألیس الله بکاف عبده» و ادامهاش را نگذاشته که «خوفونک بالذین من دونه و من یضلل الله فماله من هاد» و وای به روزی که گمراه شده را به کفایت خدا راهی نباشد. اخیراً نوشته است با او بد کردهاند. نوشته است: «عاشقانههای خیابان که در میان استقبال گسترده مخاطبان و همراهان همیشگی گروه تئاتر به روی صحنه رفته بود، بهناگاه و در شرایطی که تمام بلیتهای روزهای باقیمانده از اجرا به پایان رسیده بود، بدون هیچ اعلام و اطلاعی به گروه، عاشقانههای خیابان توقیف شد. ضمن عذرخواهی از تماشاگرانی که بلیت نمایش را خریداری کردهاند و قصد دیدار ما را داشتند و تشکر از حمایت و همراهی همیشگی مخاطبان، در تلاشیم با گفتوگو شرایطی مناسب برای ادامه اجراها فراهم کنیم. عاشقانههای خیابان اثری اجتماعی است و قصهای پژوهشی دارد که از بین جامعه حرکت خود را آغاز کرده است و به مشکلات و مرارتهای زنان دستفروش مترو در جامعه میپردازد.»
تئاتر "عاشقانههای خیابان"؛ مانور ابتذال بر تن سوخته دستفروشان مترو
توقیف امر مذمومی است. باز کردن گره با دندان است. باز میشود؛ اما با درد. با فشاری که فکت را آزار میدهد؛ اما آیا به «خوفونک بالذین من دونه» هم توجهی میشود؟ آیا همیشه صدایمان برای هر توقیفی و هر گره باز شده با دندان بلند شده است؟ آیا برای هر آنچه ظلم میپنداریم فریاد زدیم؟ آیا برای هر هنرمند مهجوری سینه چاکیدیم؟ آیا به او گفتهایم که «ألیس الله بکاف عبده»؟
نپرسیدم و در عوض مدعی میشوند که چند سوال منطقی در کار است. اینکه «چرا توقیف شد؟» و خودشان پاسخ میدهند «هزاران پاسخ دارم...به خاطر تحجر؛ به پاس بیتدبیری؛ برای بیاحترامی؛ از تمام مردم به خاطر حمایت از اندیشه یک گروه چهل نفره و به پاس زحمات یک سال و نیمه تمام هنرمندان گروه تشکر میکنم. جنگ ما جنگ بین خیر و شر است. ستیز آهن و آتش است. آهن ماهیتش تغییر نمیکند. بازیگران من روی صحنه مقدس تئاتر با تمام وجود میایستند تا توسعه اندیشگی جامعه خود را رقم بزنند. رفقای عزیزم گروه شریف «عاشقانههای خیابان» شما که تصمیم گرفتهاید موثر باشید و کارهای سانتیمانتالی را انجام ندهید که هر ارباب مسلکی خوشایند خود را در آن ببیند؛ وقتی با تمام وجود همه تلاشتان را معطوف به تولید مهربانی و اندیشه کردید دیدم.»
و فراموش میکنند که بودند و که هستند. یادشان میرود که «من یضلل الله فماله من هاد». پس مینویسند «هنوز هیچ مسولی حاضر نشده است برای لحظهای خودش را جای کودکان آشغالگرد گذاشته و یک لحظه سرش را در این تابستان گرم در سطل زباله بکند. انتظاری نداشته باشید که هستههای پول و قدرت حرف زنان دستفروش مترو را بشنوند. امشب به لطف خدا در یادداشتم حرف دلم را منتشر میکنم.»
من هم سرم را در گرمای تموز درون سطل زبالهای نکردهام. من هم دستفروشی نکردهام؛ اما آنان را هم تحقیر نکردهام. من نیز همچون هزاران تئاتری دیگر مسئول نبودیم و از قضا مسئولیتی حاکمیتی نسبت به دستفروشان و زبالهگردان نداشتیم؛ اما بودهاند کسانی که چهار سال به جای گفتن از زشتی شهر، اروپا را مارکوپولووار سفر کردهاند. در آنجا صفا کردهاند و لذت بردهاند. مدرک گرفتهاند. شاید درباره زبالهگردانهای پاریس و برلین دو سال تحقیق کردهاند و در نهایت برای چند صد میلیون پول بیشتر، یادشان بیاید که دستفروش مترو چهها دارد و چهها کرده است.
میشناسم بیشمار هنرمندی که به دستفروشان و کودکان کار هنر میآموزند. عکسی هم از کارشان منتشر نمیکنند. برای فروش بیشتر هم بر سر عرشه پلهای سعادتآباد و اقدسیه و خیابان فرشته تبلیغات میلیاردی نمیچسبانند. برای دیده شدن ستاره راک نمیآورند و سر ماه در نهایت برای اجاره عقب افتادهاش موی از خشم سفید میکند؛ اما شرافتشان آنقدر هست که باور داشته باشند «ألیس الله بکاف عبده». آنان هم سرشان را در تموز تابستان سر در سطل زباله نکردهاند، شاید سری را از سطل زباله بیرون آورده باشند.
درآمد یک دستفروش مترو در طی یک ماه چقدر است؟ دستمزد چهار بازیگر در قامت دستفروشان چقدر است؟ نمیدانم، هیچکدام را ولی میدانم دستفروش بیشتر از آنکه بر صفحه مجازیش مینویسد «ألیس الله بکاف عبده» بدین آیه سوره زمر باور دارد. او بند عادت بندهای نیست. او رنگ عوض نمیکند. کاش باورش نمیشد بدبخت زاده شده است؛ چون اگر روزی باورش شکسته شود، دیگر خبری از «عاشقانههای خیابان» نبود.
پینوشت:
صفحه شهرام گیلآبادی در اینستاگرام را بررسی کردم. نزدیک به 450 پست دارد و ندیدم جایی از توقیف نمایشی بنویسد و بگوید با امر مذمومی روبهرو شده است. ندیدم جایی از حضورش در کنار جامعه فرودست گفته باشد. ندیدم دردی را با دردنامه هنرمندانهاش بنویسد. ندیدم آنچه میگوید.