شناسه خبر :
۳۲۴۸۰
تاریخ انتشار :
۱۳۹۹/۰۴/۰۹ ۱۲:۱۱
روزنامه «آرمان ملی» در یادداشتی به قلم احمد زیدآبادی فعال سیاسی نوشت: استعفای دکتر محمدرضا عارف از ریاست شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان شاید برای برخی فعالان سیاسی خبر خوشحال کنندهای باشد اما از نگاه من، این استعفاء صرفا فرصتی است برای مرور مشکلات و تناقضات نوعی سیاستورزی که امثال وی در فضای سیاسی ایران دنبال میکنند. عارف ظاهرا خود را در حوزه مدیریت اجرایی توانا میبیند و بنا به سابقهاش بیراه نیز نمیاندیشد. او در منصب ریاست دانشگاه تهران و وزارت پست و تلگراف و تلفن چندان بد عمل نکرد و در مقام معاون اول ریاست جمهوری در دولت اصلاحات نیز کارنامهاش حداقل با سلفاش یعنی مرحوم حسن حبیبی فاصله معناداری داشت. بنابراین، عارف در مقام یک بروکرات یا حتی تکنوکرات شایسته احترام است و دلیلی برای بیاحترامی به او وجود ندارد. عارف اما در سالهای اخیر عملا به آماج سهل و بیهزینه انواع حملات و حتی توهینهای بخش بزرگی از فعالان اصلاحطلب تبدیل شده است بهطوری که گویی او مسبب تمام یا اغلب گرفتاریهایی است که اصلاحطلبان به آن دچار شدهاند! البته میتوان بلندپروازیهای عارف را برای ایفای نقش سطح اول در صحنه سیاست ایران، دلیل اصلی نشستن خواسته یا ناخواستهاش بر سیبل حملات و تهاجمات بخشی از اصلاحطلبان دانست، بلندپروازیهایی که با نامزدیاش در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 آغاز شد و با رهبری فراکسیون امید در مجلس دهم استمرار یافت و احتمالا با نامزدی مجدد در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده ادامه مییابد. عارف ظاهرا بر این تصور است که بدون برانگیختن حساسیت نهادهای متنفذ و قدرتمند و از طریق گفتوگو و متقاعد کردن آنان، میتوان راهی به سمت بهبود فضای حکمرانی در ایران گشود و اوضاع را تا اندازهای تلطیف کرد. روحیه گریز از نزاع و ستیز او که حتی از روحیه همشهریاش سید محمد خاتمی نیز سبق برده است، با همین نوع طرز فکر سازگار است. طبعا آدم مأخوذ به حیا و اغلب آرامی چون عارف، چندان میانهای با داد و فریادهای علنی ندارد و آن را کارساز هم نمیبیند. با داد و فریاد البته اغلب کاری از پیش نمیرود، اما با شیوه عارف اصلا پیش نرفته است! در حقیقت، جناح اصولگرا حتی یک امتیاز هم به عارف نداد تا او بتواند مخاطبان خود را نسبت به کارآمدی شیوه خود متقاعد کند. آنها مثلا میتوانستند به درخواست عارف برای رفع حصر سه چهره محصور پاسخ مثبت دهند تا او در بحث با سایر اصلاحطلبان، حداقل دستاوردی برای عرضه داشته باشد، اما کوچکترین امتیازی از او دریغ شد. مماشات بیحد و مرز هنگامی که نتیجه ملموسی در بر نداشته باشد، در عالم سیاست موجب بدنامی میشود و راه را بر طرح هر تهمت و افترایی میگشاید و این بلیهای است که عارف به آن گرفتار شده است. با این همه، معرفی عارف بهعنوان عامل شکست و ناکامی اصلاحطلبان نوعی گریز از اعتراف به واقعیت وجودی اصلاحطلبان است. به فرض اگر عارف چند نطق تند و تیز هم در صحن مجلس میکرد، گرهای از کار کشور و موقعیت رو به افول اصلاحطلبان گشوده نمیشد. با این حال، چنین اقدامی میتوانست به لحاظ شخصی به کمک عارف آید و نامش را بهعنوان چهرهای فریادگر بر سر زبان بخشی از جامعه اندازد، اما چنین حرکتی به نوبه خود روابط عارف را با اصولگرایان به کلی شکرآب میکرد و عملا شیوه تعاملی مورد علاقه او را به باد فنا میداد! بنابراین از هر جهت که بنگریم نوعی تناقض در کار او ظهور و بروز میکرد. نهایتا میتوان از عارف پرسید که چرا حرفه دانشگاهی همراه با تاثیر و احترام خود را رها کرد و به عرصه سیاست پیچیده و بیقاعدهای پا گذاشت که هم حرمتاش توسط برخی محافل شکسته شود و هم کمترین کاری از پیش نبرَد!