در سالهای آغازین دهه 1370 خورشیدی، به علت گشایش فضای اقتصادی و بازگشت نسبی ثبات به کشور شرایط اقتصادی خانوادهها پس از یک دهه انقلاب و جنگ، کمی بهتر شده بود. البته برای رفع سوءتفاهم باید سریع تاکید کنم که همهچیز را نسبی درنظر میگیرم و منظورم از کمی بهتر، یعنی اینکه خانواده کارگری ما توانست بعد از ده سال سر و کله زدن با تلویزیون چهارده اینچ فیلیپس قراضه و دست دوم، یک تلویزیون رنگی بیست اینچ تماشا، محصول ایران بخرد، «برند»ی که فکر نمیکنم دیگر در بازار پیدا شود. البته این فقط خود دستگاه تلویزیون نبود که عوض شد، برنامهها هم تغییر کرده بود و اصلا همین تحول برنامهها، ضرورت تلویزیون رنگی را ایجاب میکرد. تا پیش از آن، عادت کرده بودیم هزاردستان (1358 تا 1366) و سلطان و شبان (1363) وآیینه (1364 تا 1368) و آینه عبرت (1367تا 1370) را سیاه و سفید ببینیم. تماشای سالهای دور از خانه (اوشین) و جنگجویان کوهستان، سیاه و سفید و رنگی، توفیر چندانی نداشت، با آن قصههای خشن و دلگیر و غمانگیز. اما دهه هفتاد، با آرایشگاه زیبا (1369 و 1370) و آپارتمان (1371 تا 1372) و همسران (1373) شروع شد. داستانهایی از زندگی روزمره خانوادههایی جمعوجور و معمولی که کاری به سیاست نداشتند و دیانتشان هم عرفی و سنتی بود. پیامشان را در بوق و کرنا شعار نمیدادند و از مناسبات معمولی خانوادگی و شادیهای کوچک و جزیی میگفتند. این مجموعههای جدید را باید رنگی و شاد میدیدی، مگر میشد خانه سبز (1375) را سیاه و سفید دید؟ آنها خیلی آهسته و آرام و زیرپوستی، سبک تازهای از زندگی را جا میانداختند. البته تغییر از جامعه آغاز شده بود و تصمیمگیرندگان، تنها اینقدر هوشمندی داشتند که خود را تا سر حد امکان با تحولات جاری همراه کنند. برای همین مقابله با انحصارطلبی و قیممآبی، پیش از آنکه با دوم خرداد 76 آشکار شود، خود را در اقبال از سریال پرمخاطب پدرسالار که بین سالهای 1372 تا1374 نمایش داده شد، عیان ساخت.
در پناه تو (1374) اثر ماندگار زندهیاد حمید لبخنده، نمایانگر اوج این تحولخواهی و ظهور نسل جدید بود، جوانان پرشور و هیجانی که در رقابتهای کشنده کنکور آن سالها، میکوشیدند به دانشگاه راه یابند. هنوز روزگار جوانی (1377 تا 1378) ساخته نشده بود که بالا و پایین زندگی متلاطم و پرماجرای این دانشجویان را نشان بدهد. از این حیث در پناه تو، صفشکن بود و برای نخستینبار، نمایی از نزدیک از دانشگاه و دانشجویان، آنهم دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تصویر میکشید، از جوانانی زیبا و پرانرژی و درسخوان که صد البته متدین و متعهد بودند و به دنبال عاشقانهای مشروع و قانونی برای زندگی بهتر و راحتتر.
در پناه تو، رویای همه جوانها و نوجوانها و بلکه خانوادههای ایرانی را در آن سالهای سرشار از امید و آرزو به تصویر میکشید. هنوز خبری از تجملات چشم پرکن و سلبریتی بازی و روابط پیچ در پیچ در قصهها نبود، داستان خیلی ساده بود: مریم افشار (با بازی لعیا زنگنه) دانشجوی رشته هنر دانشکده هنرهای زیبا، محجبه و کاملا در چارچوب خانواده، دو تا خواستگار در همکلاسیهایش داشت: محمد منصوری (با بازی حسن جوهرچی) و رامین یوسفی (با بازی رامین پرچمی). مطابق شخصیت مریم، قاعدتا باید با محمد ازدواج میکرد، اما او سر لج و لجبازی یا به هر علت دیگری، رامین را انتخاب کرد و ...
پخش این سریال از شبکه دو، در حد و اندازه خود انقلابی در تلویزیون محسوب میشد. برای درک حساسیت موضوع، کافی است به حواشی سریال و اطلاعاتی مراجعه کرد که در سالهای بعد، از زبان برخی بازیگران درباره حذف و تغییرات صورتگرفته در داستان بیان شده، مثل تغییرات در فیلمنامه یا حذف بیشتر قصه زندگی پارسا فرزینفر (با بازی پارسا پیروزفر).
اما در پناه تو، بهرغم این تغییر و تحولات تنگنظرانه، اثر خود را گذاشت و در زمانهای که تلویزیون رسمی مهمترین و پر مخاطبترین رسانه محسوب میشد، صدای نسل جوان را به گوش همگان رساند. نسلی که دو سال بعد حماسه دوم خرداد را رقم زد و در سالهای بعد همه تلاش و کوشش خود را کرد، تا حقانیت و صداقت خود را به نسلهای پیشین اثبات کند. در واقع این علیرضا طالبزاده (نویسنده) و حمید لبخنده (کارگردان) بودند که با ذوق و قریحه هوشمندانه هنری، صدای تغییر را پیشاپیش شنیده بودند و در مجموعهای خوشساخت و دیدنی، مطالبات نسل جدید را به کلمه و تصویر کشیدند، با یک داستانپردازی روان و خوشساخت و در قابهایی تماشایی و رنگی.
منبع خبر : اعتماد