سالهای متمادی است که نهادهای بینالمللی خشونت علیه زنان را مورد توجه قرار دادهاند. این توجه به تدوین کنوانسیونهایی انجامیده است که طی این سالها کشورهایی که درگیر با این آسیبهای اجتماعی هستند با پیوستن به آنها سعی نمودهاند با خشونت علیه زنان مقابله کنند. فارغ از اینکه در ایران برای پیوستن به هر کنوانسیونی از این دست مقاومتهایی وجود دارد که مانع از الحاق ایران به آنها میشود، در قوانین ایران نیز ظرفیتهایی برای این مقابله وجود دارد. قوانینی که یا زنان خشونت دیده نسبت به آن آگاهی کافی را ندارند و یا اگر هم دارند، به دلیل فقدان امنیت، نسبت به کارآمدی آنها به حدی تردید دارند که عطای شکایت را به لقایش ترجیح میدهند و با خشونتها علیه خود به همزیستی و سازگاری میرسند. در واقع نه خانههای امن و نه تلفنهایی که برای کمک به آنها در نظر گرفته شده نیز هیچیک کارآیی لازم را از حیث تامین امنیت آنها پس از شکایت ندارند. به همین دلیل هم هست که بسیاری از زنانی که اقدام به شکایت از افراد خانواده بهخاطر خشونت میکنند، در همان ابتدای کار شکایت خود را پس میگیرند. در واقع ظرفیتهای قانونی موجود و تمهیدات موسمی هیچیک نتوانسته از میزان خشونت علیه زنان در ایران بکاهد و باز هم به همین دلیل است که در بحرانهایی نظیر کرونا این خشونتها روندی مضاعف به خود میگیرد. اما همانطور که در نوشتههای پیشین به آن پرداختهام، صورت مسأله خشونت علیه زنان و قتلهای ناموسی در ایران به تنهایی فقدان قوانین و حمایتهای لازم از زنان خشونت دیده نیست. بخشی از مسأله به بازتولید فرهنگی بر میگردد. این فرهنگ در آموزههای رسمی و غیر رسمی ما مدام در حال بازتولید است. فرهنگی که زن را به کالایی در اختیار مرد مبدل میسازد که برای حفظ آن به نفع خود میتواند از قدرت خود استفاده کند. از همان ابتدا که دختران و پسران ما خواندن و نوشتن میآموزند این تفکیکها و تبعیضها به آنها آموزش داده میشود. «آن مرد با اسب آمد» در مقابل: «مادر آبگوشت میپزد»، «دارا با میخ و تخته میز میسازد»در مقابل «سارا با سوزن دامن میدوزد»و... این تمایز و قدرت برتر سازی جزئی از فرهنگ و باورهای جامعه ایران شده است و در تمامی مراحل آموزشهای رسمی نیز تکمیل میشود. در آموزشهای غیررسمی نیز این فرهنگ سازی با شدت و قدرت بیشتری ادامه پیدا میکند. خانوادهای را به تلویزیون دعوت میکنند که هنر مرد اعمال خشونت علیه همسر خود است و حسن زن نیز کوتاه آمدن و کنار آمدن با این خشونت است. تریبونهای رسمی و فراگیرترین رسانه دیداری ما گاه رسما خشونت علیه زنان را عادی سازی میکند و تمامی این تصاویر در کوتاه مدت و درازمدت یک واقعیت را به زنان و مردان ایران القا میکند؛ مرد جنس اول است. در نهادهای قدرت نیز حضور آنها به رسمیت شناخته نمیشود. قانوننویس و مدیر و برنامه ریز و برنامه نویس و سیاستگذار و... ما که همگی مردان هستند نیز در همین ساختار آموزشی تربیت یافتهاند. مقاومتها در برابر قوانینی که به دنبال رفع تبعیضها علیه زنان دیده میشود نیز ناشی از همین فرهنگ است که متاسفانه از دین نیز بسته به شرایط برای این مقاومت وام میگیرد. این در حالی است که نواندیشی دینی به همه این برداشتهای غلط از دین پاسخ داده است. خشونت همسر مونا حیدری نیز حاصل همین آموزههای غلط است که به او مجوز سلاخی همسر(ناموسش) را میدهد. مرگ دلخراش مونا اگر تغییری در رویکرد و نگاه متولیان کشور برای رفع کلیه اشکال حقوقی و کلیشهای تبعیض علیه زنان نداشته باشد، به طور قطع تاثیری هم در کاهش قتلهای ناموسی و خشونت علیه زنان نخواهد داشت و تا تکرار قتل ناموسی دیگر به فراموشی سپرده خواهد شد.
منبع خبر : آرمان ملی