درباره نسبت تکنوکراتهای سینمایی با سفارشدهندگان رسمی به بهانه پایان چهلمین جشنواره فیلم فجر
40 برای جشنواره فجر خوشیمن نبود. میشد حدس زد که قداست عدد 40 در فرهنگ ما به کمک اوجگرفتن سیمرغ جشنواره فجر نخواهد آمد و با نگاه به متغیرها، وضعیتِ بزرگترین اتفاق هنری-دولتی ایران را پیشبینی کرد. نه اینکه جشنواره اخیر تفاوت فاحشی به لحاظ ساختاری با جشنوارههای یک دهه پیش داشته باشد و صد پله از آنها بدتر باشد، نه، چنین نبود. اما میشد پیشبینی کرد شیب رو به نزولی که جشنواره فجر در سالهای گذشته شروع کرده، در گام چهلم هم ادامه داشته باشد؛ با شتاب بیشتر. شیب نزولیای که هم در جشنواره فجر به مثابه یک فستیوال دولتی قابل مشاهده است و هم در کلیت سینمای ایران در نگاهی زیباشناسانه. به نظر من یکی از مهمترین دلایل تأثیرگذار در این شیب نزولی، تبدیل هنرمند به تکنوکرات است. در ادامه این یادداشت سعی میکنم این ایده را به قدر وسع توضیح دهم.
پرسش اساسی
اگر در بررسی یک اثر هنری اصرار بر این داشته باشیم که آن را ذاتگرایانه بررسی کنیم، به این معنا که فارغ از ساختاری که در آن اثر خلق شده یا اینکه رویکردهای غیر زیباشناسی مطلقا نداشته باشیم، در بررسی اتفاقی مانند فستیوال این امر محال است. هیچ فستیوال و آوردگاه هنریای نیست که ایدئولوژی، کارکرد و هدف نداشته باشد؛ جشنواره فجر هم مستثنا نیست. چه بسا در مؤلفههایی که ذکر شد، جشنواره فجر مصرتر هم باشد. حضور تمامقد نهادهای سیاسی و امنیتی در حوزه فیلمسازی بهخصوص در دهه اخیر، و سعی در بسط خوانش رسمی از تاریخ، اجتماع و سیاست به میانجی سینما در جامعه هم گواه این مدعاست که بعد زیباشناسی بهخصوص برای نهادهای رسمی که متولی سینمای ایران هستند، در درجه دوم اهمیت قرار دارد و پیش و بیش از سینما به کارکرد آن میاندیشند. در این نگاه سینما نه غایت بلکه ابزار برای کار دیگری است. جشنواره فجر در این رویکرد تنها فستیوال دنیا نیست. همه فستیوالهای دنیا چنیناند، بعضی پیچیدهتر و حرفهایتر و بعضی هم خیلی در سطح، رو و آشکار. با این پیشفرض نگاهی کنیم به جشنواره چهلم و اینکه در دوران بلوغ این جشنواره برگزارکنندگان آن در نسبت با هدف و کارکرد خود در کجا ایستادهاند و بعد از 40 دوره به چه سازوکاری برای بسط سینماییِ خوانش رسمی رسیدهاند؟
یک تناقض کاربردی
کلیپ نوستالژیکی در اختتامیه جشنواره اخیر پخش شد که دو چیز در آن خیلی به چشم میآمد؛ یکی وزن بالاتر جشنوارههای دورتر و دیگری نحوه حضور بازیگران؛ بهخصوص بازیگران زن. حضور بازیگران دردهههای گذشته چنان بود که تلویزیون هم با خیال راحت آن کلیپ را پخش کرد، نه مثل زمان اهدای جوایز جشنواره چهلم، وقتی نوبت به سیمرغ بازیگران زن رسید، همانند چند دوره پیشین، «دچار اشکال فنی شود».
از وزن بالاتر جشنوارههای پیشین که میگویم، نمیخواهم در دام تقدسانگاری گذشته بیفتم، یا ادعا کنم که این روزها بیهیچ هستیم، اما نمیتوان منکر شد که سینمای امروز ما در همه سطوحش در «متوسط» مانده است. تکجرقههایی زده میشود و استعدادهای امیدوارکنندهای هرازچندگاهی دیده میشود؛ استعدادهایی که بتوان چشم داشت سینمای ایران را به جلو میبرند، ولی شوربختانه عمده این استعدادها یا در ساختار میانه مضمحل میشوند یا رمقشان را برای جنگیدن آن چیزی که دوست دارند بسازند و نمیشود، از دست میدهند. در این حالت بهترین انتخاب برای اکثریت بازیکردن در وسط است.
سینمای امروز پر شده از تکنوکراتها و کارشناسهایی که هیچ وابستگی نظری و اعتقادی به تصویر و حرفی که روی پرده خلق میکنند، ندارند. قیاس زیست آنان در حوزه شخصی که دائما در شبکههای اجتماعی بازنمایی میکنند با ایدئولوژی آثاری که دستی در ساخت آن دارند، یک تناقض عجیب را نمایان میکند که از قضا هر دو گروه، سفارشدهندگان و کارگزاران از این تناقض سود میبرند، حداقل در کوتاهمدت.
زندگی شخصی چهرههای معروف سینما که بخش بزک و دوزک شده آن در شبکههای اجتماعی نشان داده میشود، میتواند مخاطبانی را به خود جلب کند. مخاطبان عمدهای که در وضعیت کنونی، در سطح میمانند و به جای انتخاب رسانههای عمیقتر (از کتاب که عمیقترین است تا حتی خبرگزاریها) جهان را از دریچه این سلبریتیها میبینند و به تبع آن، فهمشان از جهان به واسطه تصاویر بازنماییشده از آنان صورت میگیرد، لااقل تأثیر زیادی در جهاننگریشان خواهد داشت. چه چیزی بهتر از این برای سفارشدهندگان فیلمهایی که در پی بسط خوانش رسمی هستند. برایند استفاده از ظرفیتهای ویترینی سلبریتیها (هرچند کاملا متضاد با سبک زندگیای باشد که خودشان میخواهند بسط دهند) از یک سو و قلابشان کردن با پیوند مالی از طریق پروژهها از سویی دیگر، منجر به خنثیسازی توانی میشود که به میانجی هنر و در اینجا مشخصا سینما به وجود میآید. با این نگاه میتوان فهمید که چرا این تکنوکراتهای فرهنگی اگر سبک زندگی کاملا متضادشان در خارج از ایران هویدا شود، اگر انتقادشان از وضعیت نظارت و سانسور تیتر یک شبکههای بیرونی شود و اگر حیات خصوصیشان کاملا در تضاد با خوانش رسمی باشد، باز هم به کار خودشان حتی در صداوسیما ادامه میدهند.
تکنوکراتها و سینمای متوسط
در سینما با یک وضعیت پیچیدهتری روبهرو هستیم؛ پیچیدهتر از این بابت که بسطدهندگان خوانش رسمی علاوه بر تأثیرگذاری بر عموم، در اینجا نیمنگاهی هم به تأثیر بر اقشار نخبهتر دارند. برای همین سعی میکنند که کارشناسان و تکنوکراتهای نخبهتری را جذب کنند. در نیمههای دهه 90 کموبیش در این امر موفق بودند. در جشنواره اخیر هم برای این اتفاق خیز برداشته بودند. نگاه کنید به بهترین فیلم جشنواره امسال که هیچیک از جایزههای اصلی فیلم را نبرد اما بهترین فیلم شد. سازنده آن در جشنواره دو سال پیش یکی از اصلیترین (به زعم بسیاری اصلیترین) عوامل ساخت فیلمی بود که جهان، فضا و سوگیری آن هیچ ربط و نسبتی با فیلم اخیر او نداشته است.
نکته مغفول برای هر دو گروه سفارشدهنده و تکنوکراتهای سینما این است که عالم هنر، یکسره مکانیکی نیست. هنرمند تا در فضایی نفس نکشد در بازنمایی هنری آن فضا در هر مدیومی ناکام خواهد بود، هر چقدر هم که نابغه باشد «دیدهبان» حاتمیکیا با وجود جمعوجوری و کمهزینه بودن، هنوز یکی از بهترین فیلمها درباره جنگ تحمیلی است. چراکه خالق آن زیستکننده در همان فضا بوده است و از شانس خوبش بین آنچه میاندیشیده و آنچه خوانش رسمی است، همپوشانی کامل وجود داشته است، لااقل در آن مقطع. در همان سالها مهرجویی هم فارغ از قیلوقالهای وقت «هامون» را میسازد یا کیارستمی «کلوزآپ» را. هرکس مشغول کار خودش بود. هم یک «کانون پرورش فکری» بود که به کیارستمی فضا بدهد و هم نهادهایی که پشتیبان حاتمیکیا یا «روایت فتح» مرتضی آوینی باشند. برایند آن وضعیت هم «فرم» خوانش رسمی را ارتقا میبخشید و هم بدیلهایش را. برایندی که در نهایت میتوانست به نفع هنر و حتی جامعه باشد. امروز اما شاهد استحاله دو گروه در هم هستیم، کارگزار در سفارشدهنده ذوب شده و از سویی میخواهد نقاب استقلال و روشنفکری خود را حفظ کند، نهادهای رسمی هم میخواهند که از نقاب آنها استفاده کنند تا عمق ورودشان مشخص نشود.
همه سینما تکنوکرات میشوند؟
وضعیت فعلی و پیوندی که میان تکنوکراتها و سفارشدهندههای رسمی وجود دارد به نظر بسیار کوتاهمدت و شکننده میرسند. انگار هر دو به چشم موقت به یکدیگر نگاه میکنند. آن یکی نه میتواند و نه میخواهد که بهترین کارش را انجام دهد، آن دیگری هم با توجه به تجربههای پیشین همیشه به دیده تردید به تکنوکرات در استخدام مینگرد. تردید اینکه پیوند و وفاداری او با من تا کجاست؟
جشنواره فجر در دهه اخیر حوزه یکهتازیهای آثاری شده که محصول این پیوند است.
کمی از این آثار خوب شده، کمی بد و بیشتر آنها متوسط. دو بخش مهم دیگر سینما هم به طور کل خارج از سینماست؛ بخش پرفروش که به «زرد» معروف است، بخش سینماگرانی که اساسا برای جشنوارههای خارجی فیلم میسازند، مجموع همه اینها، همانطور که در جشنواره چهلم هم بهعنوان «ترین»های سال سینمایی دیدیم، یک سینمای متوسط به لحاظ زیباشناسی، خنثی و تهیشده از توان به لحاظ اجتماعی را خبر میدهد که در بهترین حالت، راویِ منفعل اکنون است. نه گذشتهای را به چالش میکشد نه آیندهای را تصویرسازی میکند. به لحاظ سینمایی هم دیگر کمتر باید منتظر آثار شاخص بود. به نظر میرسد سیاستگذاران جدید در گسترش پیوند تکنوکراتهای بیشتر با نهادهای رسمی خواهند کوشید، از ایدههایی که از خوانش مسلط دور باشد دیگر استقبال نخواهند کرد و همه توانشان را مصروف خودیها خواهند کرد. تا چه بازی رخ نماید.
منبع خبر : شرق