کاترین شکدم در یادداشتی به بهانهی درگذشت نادر طالبزاده نوشته: «هر چه به قلب مرکز قدرت نزدیک و نزدیکتر میشدم، نادر درهای بیشماری را میگشود و این امکان را برای خارجیهای غربی مانند خودم فراهم کرد که با استفاده از نفوذ او و دوستیهای فراوانش از راهروهای قدرت عبور کند.»
به گزارش اصلاحاتپرس، روزنامه همدلی نوشت: مطرحشدن نام «کاترین پرز شکدم» در ماههای گذشته در فضای سیاسی ایران، جنجالبرانگیز شد. روزنامهنگاری که اگرچه گفته میشد یهودی است اما ادعا داشت که به اسلام گرویده است. حضور او در دفتر برخی از مسئولان نظام ازجمله مصاحبه با سید ابراهیم رئیسی در هنگام انتخابات برای بسیاری تعجببرانگیز شده بود. بهخصوص که او با انتشار مقالهای در یک روزنامه اسرائیلی مسائلی را پیرامون وضعیت سیاست داخلی ایران در کانون توجهات قرار داده بود. در این میان نام «نادر طالبزاده » مجری و مستندساز صداوسیما نیز مطرح شد؛ کسی که گفته میشد واسطه دعوت خانم شکدم به ایران و البته مصاحبه او یا سید ابراهیم رئیسی بود. این ارتباط سبب انتشار مطالبی پیرامون وضعیت شکدوم و حتی بروز شایعاتی درباره خانواده نادر طالبزاده که همگی در خارج از کشور زندگی میکردند، شد.
چند روز پس از درگذشت این چهره رسانهای جمهوری اسلامی کاترین شکدوم نیز یادداشتی را به بهانهی درگذشت نادر طالبزاده منتشر کرد.
به نوشته انصاف نیوز، کاترین شکدم در مقدمهی یادداشت خود مینویسد: «روز جمعه خبری منتشر شد مبنی بر اینکه نادر طالبزاده، مدیر تبلیغات و فیلمساز سرشناس سینمای ایران براثر عارضه قلبی دار فانی را وداع گفت. نادر یکی از شخصیتهای اصلی نظام، مردی بود که جنجالهای زیادی هم داشت.»
وی دربارهی اولین دیدارش با طالبزاده نوشت: «من اولین بار در سال ۲۰۱۵ نادر را ملاقات کردم، زمانی که او از من برای کنفرانس فلسطین دعوت کرد. اولین سفر من به ایران و بسیاری از افراد دیگر همگی توسط مردی دنبال میشد که بهزودی یاد میگرفتم دوست خطاب کنم. هر چه به قلب مرکز قدرت نزدیک و نزدیکتر میشدم، نادر درهای بیشماری را میگشود و این امکان را برای خارجیهای غربی مانند خودم فراهم کرد که با استفاده از نفوذ او و دوستیهای فراوانش از راهروهای قدرت عبور کند.»
شکدم مینویسد: «با نگاهی به گذشته، متوجه میشوم که اگر نادر طالبزاده نبود، بعید بود که میتوانستم با [ارکان قدرت در ایران] بنشینم، چه رسد به ملاقات با رئیسجمهور ابراهیم رئیسی بهدوراز نفوذ سرویسهای اطلاعاتی.»
کاترین شکدم در بخش دیگری از این یادداشت که در «تایمز اسرائیل» منتشرشده مینویسد: «واقعاً نادر طالبزاده که بود؟ من متوجه شدم که ممکن است بیش از یک پاسخ برای این سؤال وجود داشته باشد. همانطور که اغلب در ایران اتفاق میافتد، حقیقت در مورد وفاداری، یا بهتر است بگوییم دستور کار هر کسی، فراتر از روایت پذیرفتهشده است، در فضایی که نمیتوان هیچ کنترلی بهدوراز چشمان کنجکاو سیستم اعمال کرد.»
او دربارهی خانوادهی نادر طالبزاده میگوید: «فرزند یک افسر عالیرتبه ارتش شاه، از خانوادهای مرفه و محترم بود. بلافاصله پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان مانند بسیاری از هموطنان ایرانی خود در آن زمان، از اقیانوس اطلس عبور کرد تا تحصیلات خود را در یکی از دانشگاههای برجسته آمریکا، دانشگاه کلمبیا در نیویورک دنبال کند. نادر که دارای مدرک فیلمسازی از کلمبیا بود، در سال ۱۹۷۹ به ایران بازگشت تا به انقلاب اسلامی بپیوندد و از نظام حمایت کند که بقا و روایتش به ایمن کردن، ساختن و ترویج آن بسیار فراتر از مرزهای ایران کمک کرد. نادر همانطور که در صفوف بالا میرفت و برای همیشه نفوذ بیشتری به دست میآورد، در نبردهای زیادی علیه تندروها میجنگید، زیرا اغلب به او با سوءظن مینگریستند.»
شکدم درباره مصادره اموال خانواده طالبزاده در ابتدای انقلاب نوشت: «بسیاری از ثروت نادر در سال ۱۹۷۹ مصادره شد، داراییهای او توسط انقلاب مصادره شد. در ظاهر، نادر مرد انقلابی بود، روشنفکری که زندگی خود را وقف ارتقای ولایتفقیه کرد. بعید است که نظام در سوگ درگذشت نادر طالبزاده موضع رسمی خود را تغییر دهد.»
وی ادامه میدهد: «داستان نادر بیش از آن چیزی است که حتی من میتوانستم تصور کنم. اکنونکه اطلاعات جدیدی در حال بیرون آمدن است، اطلاعاتی که باید بگویم تأیید آن با دقت مطلق غیرممکن است و درعینحال ارزش توجه ما را دارد. به من گفته شد که مادر نادر یک یهودی بود که بدیهی است که او بهطور خودکار یهودی میشود! هرچقدر هم که این اطلاعات گیجکننده باشد، این اطلاعات از چهار منبع مجزا از محافلی که همدیگر را نمیشناسند و تا حد زیادی نظرات بسیار متضاد دارند، برای من تأیید شد.»
البته منابع متعددی در داخل کشور برخلاف نظر خانم شکدوم تبار مسلمان خانواده طالبزاده را تأیید میکنند.
شکدم در بخش دیگری از مقاله خود با تأکید بر اینکه «من به این روایت که نادر برای سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل کار میکرد پایبند نیستم»، نوشت: «با نگاهی به گذشته، بسیاری از مکالمات ما معنای کاملاً جدیدی پیدا کرده است. اکنون بهخوبی به یاد میآورم که چگونه یکبار، درحالیکه در اتاق نشیمن او بودم و قهوه میخوردیم، به من نگاه کرد و سریع گفت: «ما از همان افرادی هستیم که شما میشناسید»، اگر با آمدن مهمانان جدید گفتوگوی ما کوتاه نمیشد، نمیتوانم فکر نکنم شاید، فقط شاید، او میخواست چیزی به من بگوید.»
کاترین پرز شکدم در نهایت مینویسد: «ازآنجاییکه تهران اکنون در حال ادای احترام به مردی است که بسیاری معتقدند در واقع ترور شده است، غوغایی از حدس و گمانها [ارکان قدرت] را فرا خواهد گرفت. ممکن است بسیاری از مقامات ناآرام نشسته و در مورد وفاداری واقعی مردی که دههها آن را «دوست» مینامیدند، فکر میکنند.»