به گزارش اصلاحاتپرس، حسین نورانینژاد در یادداشتی نوشت: سیر تحولات به دست خشم و خودخواهی افتاده، سرمایههای نمادین و اجتماعی یکی یکی فرو میریزند و پس از شکاف عمیق دولت - ملت، مردم علیه مردم در حال رقم خوردن است. وضعیتی باخت باخت، برای هر که دغدغهاش ایران و ایرانی است.
دیروز و پس از ریشخند تناقضات در استادیوم آزادی، خبر تلخ لغو بازی دوستانه تیم ملی ایران با کانادا رسید. از آن طرف سالهاست که انتظاری نیست. اقلیتی خودی ساختهاند و فقط همان را میخواهند. اما این سو چرا؟ به قول دوستی، رنج بزرگ اسقاط هواپیما، مایی ساخت که جلوهاش همدردی و همدلی عمومی و انسانی بود، فراتر از خرده گرایشها. همه زیر این خیمه جا شدند جز حامیان دروغ. از جمله آنها، میلیونها دختر و پسر محروم از بسیاری دلخوشیها و عناصر هویتی هستند که شاید فوتبال و به خصوص فوتبال ملی تنها پناهشان باشد. حالا چه بشنوند؟ خانواده قربانیان نگذاشتند؟ ما که یکی بودیم.
سالهاست تقدس جانهای عزیزی که فدای وطن و ارزشهای مشترک شدند و دیگر ارزشها، هزینه خواستهای بخشی از جامعه و حکومت شده است. تا به تبعیضی و محرومیتی اعتراض شود، پای آنها را وسط میکشند. گویی آن شهیدان روبروی مردم خودشان ایستاده بودند و جان خود را بر سر ممانعت از پیشرفت و خواستهای عادی مردم خودشان گذاشته بودند. آیا قرار است همان راه، همان شیوه شکست خورده، در جبههای دیگر رقم بخورد؟ این که بسیار مایوسکننده است.
دیروز دیدیم در استادیوم آزادی چطور چشم در چشم ملتی که سالهاست به بهانه زیرساخت و در ورودی و خروجی و سرویس بهداشتی مانع از حداقلیترین شادی و تفریح خانوادهها شدهاند، چطور دور همی ایدئولوژیک و خودمانی خودشان را رقم زدند. آنها مدتهاست قید اقناع مردم و انطباق با ظاهری از عدالت و پاسخگویی را زدهاند. انتخابات انتخابات خودشان است، مناصب برای خودشان است، سفر و حتا خوشگذرانی های آنچنانی برای خودشان است و ابایی از بیرون زدن تناقضهاشان ندارند. هدفشان حفظ انسجام و تامین منافع اقلیت خودی است. اما اکثریت تحت تبعیض قدرتی ندارد جز تداوم همدلی جمعی، رعایت یکدیگر، حفظ حداقلهای زندگی برای هم، رواداری نسبت به هم و هوای هم را داشتن. لازم نیست برای اثبات نرمال نبودن بسیاری از موارد، این حداقلهای دلخوشی را از همدیگر بگیریم حتا آگر دیگری از آن بهرهای هم ببرد. دقت کنید که بحث بر سر لغو تنها یک بازی فوتبال نیست. اگر همین یک مورد بود به عنوان یک واکنش از سوی صاحبان دلهای داغدار، بسیاری همدلی و همراهی میکردند. اما اگر این کار مبنای یک رویه است، حرفها میماند. چه، روا نیست دست مردم به دوا و درمان نرسد، از سینما و هنری که تحت محدودیتهای فراوان به زور خودش را نگه داشته محروم شود و ... . آنها که همه زندگی را عرضه مبارزه فرض میکردند دیدیم که چه جهنمی میسازند. نباید اجازه دهیم خشمهای به حق، به ما اجازه تکرار همان روشها را بدهد. جنگ هم که باشد، بمباران شهرها و هزینه کردن از جان و مال مردم عادی روا نیست. چون هیچ خشمی مقدستر از انصاف نیست.
حفظ "ما" مستلزم فراگیری چتر انسانمحوری است که خواستهای همدیگر را به رسمیت بشناسد و تکرار ادبیات و چهرههای حق به جانب و عبوس و مشتهای گره کرده پیشینیان نباشد. آنکه زندگی، اعم از جان تا جلوههای زندگی همچون هنر و ورزش را بگیرد، زندگی بهتری نخواهد بخشید و تنها حاصلش، مردم علیه مردم و فروپاشی خواهد بود.
و در آخر یک توصیه کوچک اما مهم. مراقب کسانی باشیم که شغلشان همین است.