هنگامیکه از «ادبیات مشروطه» سخن بهمیان میآید، بیتردید مقصود آنجایی است که مرزِ تاریخی و روشنگری در ادبیات ایران قلمداد میشود. شعر در عصر مشروطه با بهرهمندی از سنتهای حاکم بر شعر فارسی بهسوی فضاهای تازهشکلیافته سیاسیاجتماعی روی آورد. یکی از ویژگیهای مهم و اساسی ادبیات مشروطه، بهعنوان مبدا تحول، به شناخت و درک ضرورت تحول در نگرش به انسان و جهان بوده است. شاعران شعر عصر مشروطه بهواسطه اقتضائات زمان، دریافتند که باید با زاویه دید تازهای به مباحث موردنظر بپردازند. اینکه اساس این نحله ادبی نیازمند تغییر بنیادی در نگاه شاعرانه است. از اینرو، نخستین بارقه نگاه دیگرگون به جهان از منظر شعر در این عصر معطوف شد به آشنایی تازه با مظاهر سیاسی، فرهنگی، و اجتماعی غرب. اما همین درک تازه نظری نیازمندِ «زبانی» مناسب و درخور بود. از اینرو، باید اذعان داشت شعر مشروطه عمدتا «مرامنامه سیاسی» یا «دادخواهی اجتماعی» بوده است؛ امری که پس از 116 سال از صدور فرمان مشروطیت در مرداد 1285، هنوز که هنوز است در شعر معاصر فارسی جریان دارد و راهِ پرمخاطره خود را -که گاه با زندان و مرگ و تبعید همراه است- برای نیلِ به مقصد نهایی که «آزادی» است، میپیماید.
آنچه در آثار یکایک شاعران حضوری چشمگیر دارد، میتوان به مفاهیم آزادی، وطن، ملت، قانون، حقوق بشر و... اشاره کرد. این مفاهیم، در جایجای شعر مشروطه، ندای آزادیطلبی و آزادیخواهی طنینانداز است. هرچند مفهوم «آزادی و ملت» در شعر شاعران این عصر، تفاوتهایی با یکدیگر دارد، اما نباید از نظر دور داشت که این تمایلات به جهت فضای انقلابی حاکم بر جامعه بوده است. انقلاب مشروطه پیش از هرچیز پیامآورِ آزادی بود و موجب شد که مردم بهسوی حرکتهای اجتماعی بر پایه تحول اوضاع نظام اجتماعی عصر خود گام بردارند. درونمایههای اصلی این ادبیات، عبارت بودند از: میهندوستی، وطنپرستی، انتقاد اجتماعی، زن، ادبیات کارگری، انتقاد از طبقه حاکم و نظام سیاسی، اجتماعی و اقتصادی رایج، ستایش از حکومت قانون، دفاع از حقوق مدنی و حقوق بشر، تجددگرایی، و... با این درک و دریافت این درونمایهها میتوان ادبیات دوران مشروطه را دارای سه راس اساسی دانست: مردم، آزادی، وطن.
مردم و وطن دو راسِ اصلیِ ادبیات در هر جامعهای است، اما آنچه ادبیات مشروطه را با دیگر عصرها جدا میکند، همانا «آزادی» است. در این دوره برای نخستینبار «شعر سیاسی» به معنای تازه آن یعنی نزدیکی به حوزه اجتماعی سربرمیکند. در این دوره مفاهیم نیز بهتازگی میرسند، یعنی تحول در دوره نخست مشروطه عمدتا به لحاظ مفاهیم است، درواقع زمینه پیدایش شعر مشروطه را باید در شعرهای عامیانه دانست که بیرون از حوزههای رسمی و حکومتی، از زندگی روزمره مردم برمیخاست و چون از دل مصائب جامعه برمیخاست، همواره در پیِ ایستادگی در برابر دربار و حاکمان برمیآمد.
نخستین رویکرد شاعران این عصر به لحاظ تغییر وضعیت سیاسی و اجتماعی، گرایش به سمت اندیشههای تند سیاسی و تمایل بهسوی شعرهای وطنی با مفاهیم آزادی و قانون بوده است. این طیف از شاعران درواقع طلیعهداران شعر نوین در عصر روشنگری در ادبیات ایران بودند که گامهای بلند و اثرگذاری در روند پیشرفت شعر فارسی در دورههای بعدی برداشتند. از برجستهترین شاعران نوخواه در عصر مشروطه باید از محمدتقی بهار، پروین اعتصامی، نسیم شمال، عارف قزوینی، میرزاده عشقی، ایرج میرزا، علیاکبر دهخدا، فرخی یزدی نام برد. این شاعران هریک نماینده نوعی از شعر در عصر خود شناخته میشوند که آثارشان نقش مهمی در بیداری مردم و آشنایی با حقوق فردی و اجتماعی انسان در جامعه ایفا کردهاند. مفهوم آزادی در ادبیات ایران در عصر مشروطه خود را نمایان ساخت. درواقع این مفهوم جدید نخست بهلحاظ واقعشدن در یک شرایط تازه اجتماعی پدید آمد، و این مفهوم بیشتر بر حول محور آزادی سیاسی میچرخید. یعنی تلاش در پی ایستادگی در برابر استبداد، و شعر مشروطه این مفهوم را بیشتر مدیونِ رشدِ فکری غرب است؛ آنجا که بر آزادیهای اجتماعی و اقتصادی در زندگی انسان انگشت میگذارد:
قسم به عزّت و قدر و مقام آزادی
که روحبخش جهان است نام آزادی
به پیش اهل جهان محترم بوَد آن کس
که داشت از دل و جان احترام آزادی
هزار بار بود به ز صبح استبداد
برای دسته پابسته، شام آزادی
به روزگار، قیامت بهپا شود آن روز
کنند رنجبران چون قیام آزادی
اگر خدای به من فرصتی دهد، یک روز
کِشم ز مرتجعین انتقام آزادی
ز بندِ بندگی خواجه کی شود آزاد
چو «فرخی» نشوی گر غلام آزادی؟
وطن از دیگر موضوعات اساسی در شعر، و اساسا در شعر مشروطه بوده است. درک و تلقی شاعران این عصر از مفهوم وطن، عمدتا با تلقی شاعران پیشین تفاوتهای زیادی داشت. بدونتردید، تمایل بهسمت وطنپرستی با روح ملیگرایی گره خورده بود که عمدتا در حوزه سیاسی و اجتماعی رخ میداد. این تفاوت گاه رنگوبوی صرفا ایرانی داشته و گاه آمیزهای بود از ایران و اسلام. اسطورههای ایرانی، سامی و افسانههای بومی و باستانی را در شعرهای عارف، عشقی و بهار میتوان مشاهده کرد، اما در شعرهای نسیم شمال و ادیبالممالک فراهانی با اسلام توامان درآمیخته است. این گرایش بهسمت میهن و سرزمین از شناخت و آشنایی با مفهوم ناسیونالیسم غربی نمود بیشتری پیدا کرد:
پیام دوشم از پیرِ میفروش آمد
بنوش باده که یک ملتی بههوش آمد
هزار پرده از ایران درید استبداد
هزار شکر که مشروطه پردهپوش آمد
ز خاکِ پاکِ شهیدانِ راهِ آزادی
ببین که خون سیاوش چهسان بهجوش آمد
صدای ناله «عارف» به گوشِ هر که رسید
چو دف بهسر زد و چون چنگ در خروش آمد...
*شاعر و پژوهشگر